آقا کیانآقا کیان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
نیکا خانومینیکا خانومی، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره
پیوند مامان و باباپیوند مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 21 روز سن داره

خاطرات شیرین کیان ونیکا

تابستان 1400

بالاخره تابستون هم با گرمای خودش رفتو جایش رو به پاییز داد. گرچه تابستون امسال نه مسافرت رفتیم و نه مثل گذشته ها شبها به پارک و رستوران رفتیم و بیشتر خونه بودیم، اما خوب با بیشتر شدن واکسن امید داریم تا سالهای دیگه تابستونهای قشنگتری رو داشته باشیم. تو این مدت من کلی بزرگتر شدم، دیگه اکثر کلمات رو میتونم اولشو بگم و منظورم رو بیان کنم. خیلی هم خوب حرفهای بزرگتر هارو میفهمم و بهشون واکنش نشون میدم. از اونجایی که در محرومیت و بی برقی بزرگ شدم اولین جمله ای که به خوبی یاد گرفتم بگم این بوده: برقا رفت😁 (جا داره تشکری کنیم از وزیر با لیاقت نیرو که با قعطی های مکرر برق باعث این آموزش شدند)😁 دومین جمله ای رو هم که خوب میگم اینه: بیده...
14 مهر 1400

تولد داداش کیان

اواخر مرداد تولد داداش کیان بود که به دلیل تنبلی بابا الان عکسهاشو میزاریم🤭 از اونجایی که داداشی هر سال فردای تولدش تم تولد سال بعدیش رو انتخاب میکنه، برای انتخاب تم تولد مشکلی وجود نداشت و از سال قبل اسپایدر من به عنوان تم تولد انتخاب شده بود. تنها مشکلی که وجود داشت تزئین کردن سالن با وجود یک وروجک شیطون و خراب کاری مثل من بود.😁 همه وسایل لازم به طور مخفیانه و دور از چشم داداش کیان در روزهای قبل خریداری شد و شب قبل تولد نیز داداشی رو به یک بهونه ای فرستادیم پیش خاله مریم تا از داستان تولد بویی نبره. بیشتر تزئینات هم نمیه شب و زمانی که من خواب بودم انجام شد. فردا شب وقتی داداشی به خونه برگشت از همه جا بی خبر بود و وقتی پا به خونه گذ...
5 مهر 1400
1